شروعی دوباره

من می نویسم و تـو نمی خوانی! اما مخاطب که تو باشی، مدیونم اگر ننویسم

شروعی دوباره

من می نویسم و تـو نمی خوانی! اما مخاطب که تو باشی، مدیونم اگر ننویسم

ته دنیا

اینجا که من رسیده ام …

ته دنیای بدون تو بودن است!!

همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!

ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!

خوب تماشا کن…

دلم هم تنگ نشده!

یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …

تو باش و دل من و همه فریادهایی که …        

 

مدیون

عزیزِ من !

هنوز وقتی آسمان ِ دلم ابریست

لمس ِسبک ِ دستان ِ مهربانت را

روی ِ موهایم حس میکنم

تو هنوز با تمام ِ نبودنت

تنها پناهگاه ِ من از این آدمهایی ... 

آهااااای

    آهای کافه چی ؛

    قهوه ای می خواهم که بویِ آن

    بوی ِ عطر ِ تنش را از یادم ببرد ...

    فکـرش را بکُن ...

    پُشت ِ میــز نشسته باشی ...

    نــاگهـان بــوی ِ تنش تــو را از عــالم ِ خیــال بیـرون آورد

    و تـو از تــرس ِ اینکه همین ِ خیــال ِ کوچک بر بــاد نــرود

    هـرگــز ســرت را بــالا نیــاوری !!