شروعی دوباره

من می نویسم و تـو نمی خوانی! اما مخاطب که تو باشی، مدیونم اگر ننویسم

شروعی دوباره

من می نویسم و تـو نمی خوانی! اما مخاطب که تو باشی، مدیونم اگر ننویسم

تنهایی

نـــه ایـــــنکــــــــه زانـــــو زده باشــــم 


نـــَــــــه ... 


فــــقـــط بار تـــنهــــــایـــــــــــى ســـــــنگیــــــن اســــــت

یه وقتایی همیشه هست..

یه وقتایـی خودمـو بغل مـی کنم ؛  

 

و مـی گم : غــصـه نخـور دیوونه !!! مـن که باهاتــــــــــم ...  

 

هر لحظـــه..

  هر لحظـــه..

یاد سفرهــــای نرفتـــه..

خاطراتــ نداشتـــه..

داغـــ بوســـه هائی کــه بر دل مانــد...

و آغوشـــی کــه هرگــز مرا به خود نخـــواند...

مـــرا به جنـــــون میکشانـد...  

پشت سرت..

حالا تو هم اگر میخواهی برو!
نباش!
مرا و واژه های باکره ام را تنها بگذار...
من خوب آموخته ام که رَف تن ها را تنها عاشقانه ببینم...
مطمئن باش در تمام سطر ها واژه ی آغوش را نخواهی یافت! که من ، هنوز به آیینه وفادارم !
ایرادی ندارد...!بغضهایم را باور نکن!
واژگانم را به لب نگیر!
حتی اگر دوست داری وقتی نیستم به آیینه و در و دیوار و پنجره ، هر چه میخواهی از من بد و بیراه و ناسزا بگو...
اما خوب یادت باشد نامهربان ِ من!
من ،
من ِ بی تو ،
من ِ شکسته ی بی تو ،
پشت سرت هم  عاشقانه حرف میزنم...همین!


..

پروردگارا!!!!!  

کجای عارفانگیم می‌لنگید  

که اینچنین   

به دنیا مشغولم داشته‌ای....!

..

مُتِنَفِـــرم

از روزهایــــے کـه

خودَمَـم نِمیــــدونـَم

دردم چیــــه!!! 

 

احساست می کنم

بگذار همه بدانند
می نویسم برای تو
برای تویی که بودنت را
نه چشمانم می بیند
و نه گوش هایم می شنود
و نه دستانم لمس می کند
تنها با شعفی صادقانه
با دلم احساست می کنم ...!!!



فقط بخوان

این که می خوانی
صفحه ایست سیاه..
از چرندیات ذهن و آشفتگی های
دل من ..اما چه فایده دارد
وقتی احساس من واژه ایست
"تعریف نشده " !!
اینجا فقط بهانه ایست برای نوشتن
گرچه حتی برای خودم هم جالب نیست که
چه می نویسم !
فقط بخوان ..